سفر

چشمهایم پر اشک

قلب من هست پر غم

غم من هست دوری

دوری از معشوقم

معشوقم هست سنگدل

بی او من میمیرم میشود او تنها

او نخواهد من را

من بی کس هستم بی کس و بی پروا

نیست دیگر هیچ گلی در باغم

باغ من هست سوخته

سوخته تر از قلبم

قلبی زخمی

قلب بی کس و تنها

تنهاترین همراه هستم

سفر...

شادی پر از غم

سپید پر از سیاه

چشم پر از اشک

دست پر از خالی

قلم پر از بی جوهر

قلب پر از بی قلب

همدم پر از تنهایی

همه را میخواهم

اما این هست با شرط

شرط آن هم اینست که تو باشی پیشم

که تو باشی با من

دست در دست هم هم نفس با دل من

که تو باشی همدمم

من تو را میخواهم حتی با دست خالی

که همدمم تنهاییم باشی

بی تو من خواهم مرد

کیست خواهد مرگ مرا

مرگ من دوری تو

ای نفس در قفسم

سفر...

جسم من بی کفن استعمر من بی ثمر استمن همیشه تنهاجاده ها بی عبر استشاید او هم تنهاستاوست همراه دلمهمدم تنهاییمیروم من پیشش میروم همراهشای گل بی خارمبی تو من تنهایمآرزویم شادی است شادی او در عمرمن همراه سفر...ادامه مطلب